جدول جو
جدول جو

معنی عم قازی - جستجوی لغت در جدول جو

عم قازی
دختر عمه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هم بازی
تصویر هم بازی
کسی که با دیگری بازی می کند، دو نفر که با یکدیگر بازی کنند
فرهنگ فارسی عمید
(عَ قِ)
مرکب از عم عربی بمعنی عمو، برادر پدر و قز ترکی بمعنی دختر، و یاء نسبت. بر روی هم یعنی دخترعمو. عم زاده
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ رِ)
ابن احمد بن ابی بکر رازی شافعی. فقیه بود و تا سال 707 ه. ق. در قید حیات بوده است. او راست: جامعالفتاوی فی اقوال الائمه الاربعه. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 273)
لغت نامه دهخدا
(عَمْ مَ / مِ قِ)
در تداول عوام، عمقزی. (از: عمه عربی، خواهر پدر + قز ترکی، دختر + یاء نسبت) دخترعمه. عمه زاده
لغت نامه دهخدا
(دَ)
تملق و چاپلوسی، فریب. (ناظم الاطباء). و رجوع به دم باز شود، ریشخند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دو کودک که با یکدیگر بازی کنند یا دو حریف که نرد و شطرنج و یا قمار بازند:
به راستی که نه هم بازی تو بودم من
تو شوخ دیده مگس بین که می کند بازی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(هََ)
همرازی. راز گفتن و راز شنیدن. رازداری. حفظ سر: با ملأ اعلی به انبازی هرچه تمامتر همرازی کردند. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
(عَ قِ)
مرکّب از: عمو، عم عربی + قز ترکی، دختر + یاء نسبت، دخت عم. دخترعمو. در تداول عامه آن را عمقزی گویند که مرکب از عم + قز + ی باشد
لغت نامه دهخدا
تصویری از دم بازی
تصویر دم بازی
تملق و چاپلوسی
فرهنگ لغت هوشیار
کشیدن علمهای سنگین بر دوش و به زور و قوت بازو به هوا انداختن و نگذاشتن که بزمین رسند. این عمل را در معرکه ها و هنگامه ها انجام می دادند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم رازی
تصویر هم رازی
محرم اسرار بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم بازی
تصویر هم بازی
کسی که با شخص یا اشخاصی دیگر بازی کند، هنرپیشه ای که با هنرپیشه دیگر در فیلم یا نمایش نامه ای بازی کند
فرهنگ فارسی معین
هدیه، دام بخشیده شده، دست مایه
فرهنگ گویش مازندرانی
شریکی
فرهنگ گویش مازندرانی